توضیحات
کتاب فیلم ساختن نوشتهی «سیدنی لومت» را «بهمن فرمانآرا» کارگردان معاصر به فارسی برگردانده است. نویسنده این کتاب را در سیزده بخش تدوین کرده است. عنوان بخشها عبارت است از: «کارگردان: بهترین شغل جهان»، «فیلمنامه: آیا نیازی به نویسنده هست؟»، «سبک»، «بازیگران: آیا بازیگر میتواند خجالتی باشد؟»، «دوربین: بهترین دوست کارگردان»، «طراحی صحنه و لباس»، «بالاخره رسیدیم به ساختن فیلم»، «دیدن کار روز قبل رنج و سرمستی»، «اتاق تدوین بالاخره تنهایی»، «آوای موسیقی: صدای صدا»، «میکس: تنها بخش خستهکننده سینما»، «کپی اول کودکی متولد میشود» و «استودیو: آیا تمام زحمات من برای این بود؟».
سیدنی لومت (۱۹۲۴ – ۲۰۱۱) کارگردان، فیلمنامهنویس و تهیهکننده امریکایی است. آنچه کتاب «فیلم ساختن» را جذاب میکند فقط این نیست که لومت چهار بار برای فیلمهای « ۱۲ مرد خشمگین»، «بعد از ظهر سگی»، «شبکه» و «حکم» نامزد اسکار بهترین کارگردانی شده، بلکه ترجمه بهمن فرمانآرا از این کتاب را باید اتفاق قابل توجهای دانست.
راجر ایبرت درباره این کتاب در «نیویورک تایمز » نوشته است :« فوق العاده مفید… گاهی از من میپرسند کتابی پیدا میشود که تماشاگران، با خواندنش بفهمند فیلم چگونه ساخته میشود و هنگام تماشای فیلم هم کمکشان کند؟ این همان کتاب است». لومت در سال ۲۰۰۵ اسکار افتخاری برای یک عمر خدمات درخشانش به فیلمنامهنویسان، بازیگران و هنر تصویر متحرک را دریافت کرد.
در توضیح پشت جلد کتاب فیلم ساختن آمده است: «بهمن فرمانآرا: یکی از مهمترین ویژگیهای فیلم ساختن این است که چیزهایی را دربارهی بازیگرها و کار با آنها میگوید که در هیچ کلاس درسی نمیتوان آنها را شنید و یاد گرفت. سیدنی لومت وقتی سرگرم نوشتن این کتاب بوده اصلا به این فکر نمیکرده که خاطراتش را از روزهای فیلمسازی روی کاغذ بیاورد و بنویسد مارلون براندو سر صحنهی فیلمبرداری این گونه رفتار میکرده و پل نیومن به گونهای دیگر؛ دنبال این بوده که توضیح بدهد خودش به عنوان کارگردانی خوب و قابل احترام در سینمای امریکا، چگونه فیلم میساخته؛ برای این است که همه چیز را از اول توضیح میدهد … تا در نهایت به خوانندهاش بگوید فیلم کاری گروهی است نه کاری شخصی».
کتاب حاضر را نشر «چشمه» منتشر کرده و در اختیار مخاطبان قرار داده است.
کمی بیشتر از دل کتاب فیلم ساختن سیدنی لومت
شروع مقدمه سیدنی لومت بر کتاب «فیلمساختن» با این خاطره از کوروساوا آب پاکی را روی دست خواننده این کتاب میریزد و بهصراحت اعلام میکند که کتاب «فیلمساختن» بیش از آنکه راجع به الهامات ذهنی یک کارگردان باشد، درباره عوامل عینی فیلمسازی است. «فیلمساختن» کتابی است از سیدنی لومت که با ترجمه بهمن فرمانآرا از طرف نشر چشمه منتشر شده است. لومت، کارگردان آمریکایی فیلمهایی چون «بعدازظهر نحس»، «سرپیکو»، «شبکه»، «دوازده مرد خشمگین» و «قتل در قطار سریعالسیر شرق» در این کتاب با لحنی که به روایت قصهای جذاب پهلو میزند، از نحوه ساختهشدن یک فیلم و آنچه کارگردان حین ساختن فیلم با آن مواجه میشود، سخن میگوید و طبیعی است که بیش از هرچیز تجربههای خود را بهعنوان یک کارگردان پیشروی مخاطب میگذارد.
او در جایی از مقدمه کتاب، درباره آن مینویسد: «این کتاب درباره کارهایی است که باید در تولید یک فیلم انجام داد. جواب کوروساوا حقیقت سادهای را بیان میکرد و بیشتر فیلمهایی هم که در این کتاب به آنها اشاره میکنم فیلمهایی هستند که خودم کارگردانی کردهام. دلیلش این است که در مورد فیلمهای خودم دقیقا میدانم چه راهی برای تصمیمات خلاقانه فیلمها گرفته شده است. برای کارگردانی یک فیلم راه درست یا غلطی وجود ندارد و این کتاب درباره طرز کار خودم است…».
فصل اول کتاب با عنوان «کارگردان: بهترین شغلِ جهان» به سبک رمانی کلاسیک با توصیف صحنه آغاز میشود. صحنهای که سالن تمرین است و لومت معتقد است «همیشه باید قدری کثیف باشد». آنگاه شخصیتها – عوامل فیلم – یکییکی وارد صحنه میشوند. یکی از چیزهایی که کتاب لومت را از یک اثر خشک آکادمیک درباره چگونهفیلمساختن متمایز میکند، لحن شوخ و رندانه لومت است. مثل آنجا که در همین فصل اول درباره ورود ستارگان فیلم به سالن تمرین سخن میگوید: «یکباره شلیک خنده از پایین پلهها به گوش میرسد که معمولا نشانه آمدن یکی از ستارگان فیلم است. ستاره هم سعی میکند وانمود کند آدم مغروری نیست و خودش را یکی از افراد عادی گروه میداند. او هم به دنبال کسب محبوبیت است. گاهی با ستارهها گروه بادمجان دورقابچینها هم میآیند..».
پس از عوامل صحنه، این بحث پی کشیده میشود که یک کارگردان چطور به این تصمیم میرسد که یک فیلم را بسازد یا نه. لومت در مورد خودش میگوید: «من همیشه به غریزهام تکیه کردهام و همان بار اول که فیلمنامه را میخوانم این تصمیم را میگیرم». بحث با کلیاتی دیگر درباره جنبهها و عوامل مختلف فیلمسازی ادامه مییابد و بعد چنانکه لومت در پایان فصل اول میگوید، صحبت از «ریزهکاریها» آغاز میشود.فصل دوم کتاب، با عنوان «فیلمنامه: آیا نیازی به نویسنده هست؟» درباره فیلمنامه است و نحوه برخورد کارگردان با یک فیلمنامه. این فصل با اشارهای به بدرفتاری استودیوها با فیلمنامهنویسان آغاز میشود و با روایت تجربیات خود لومت از مواجههاش با فیلمنامه و فیلمنامهنویسان و همچنین اینکه مواجهه بازیگران با فیلمنامه به چه صورتهایی است.
«سبک»، عنوان فصل سوم کتاب سیدنی لومت است. این فصل اینگونه آغاز میشود: «سبک بعد از عشق لغتی است که همیشه بهاشتباه از آن استفاده شده». و چند سطر پایینتر مینویسد: «بحث درباره سبک بهعنوان چیزی جدا از محتوای فیلم واقعا عصبانیام میکند. فرم همیشه باید از نوع استفاده تبعیت کند. در مورد سینما هم همینطور است. میفهمم که بعضی آثار هنری آنقدر زیبا هستند که توجیهی لازم ندارند و بعضی فیلمها خواستهاند فقط زیبا باشند و چیزی جز یک تمرین بصری یا تجربه بصری نیستند و نتیجه هم ممکن است بسیارزیبا باشد و از نظر تأثیرگذاری بیاندازه شما را به شوق بیاورند. اما اینها هیچکدام به ما اجازه نمیدهند بگوییم این از نظر تکنیک بصری و زیباشناختی برای یک تراژدی بدون نقص است».
فصل چهارم کتاب با عنوان «بازیگران: آیا بازیگر میتواند خجالتی باشد؟» -چنانکه از عنوانش پیداست- درباره بازیگران یک فیلم است. لومت در سطرهای آغازین این فصل مینویسد: «بازیگران بخش مهمی از هر فیلماند. خیلیوقتها آنها تنها دلیلیاند که به دیدن یک فیلم میروید. کاش تئاتر هم ستارگان مهمی میداشت که تا این اندازه طرفدارانشان به دیدن تئاتر میآمدند. بازیگران وسایل اجرائی فیلماند و هنرمندانی که خود را به معرض نمایش میگذارند، آدمهای پیچیدهای هستند».
فصل پنجم کتاب درباره دوربین است و عنوانش هست: «دوربین: بهترین دوست کارگردان». این فصل با این هشدار طنزآمیز آغاز میشود: «قبل از هرچیز باید بدانید دوربین نمیتواند با شما جدل کند. سوالات احمقانه هم نمیپرسد. حتا سوالات هوشمندانهای نمیپرسد که حس کنید چهقدر از مرحله پرتاید». لومت در پایان این فصل تأکید میکند که منظورش از فیلمبرداری خوب «تصاویر قشنگ» نیست. او مینویسد: «فیلمبرداری درست همانقدر که بازیگران به متبلورکردن درونمایه فیلم کمک میکنند در خدمت همان هدف است».
فصل ششم درباره «طراحی صحنه و لباس» است و عنوانش هم همین است و از فصل هفتم با عنوان «بالاخره رسیدیم به ساختن فیلم»، فیلمساختن آغاز میشود.
«دیدن کار روز قبل، رنج و سرمستی»، «اتاق تدوین، بالاخره تنهایی»، «آوای موسیقی: صدای صدا»، «میکس: تنها بخش خستهکننده سینما»، «کپی اول، کودکی متولد میشود» عنوانهای فصلهای هشتم، نهم، دهم، یازدهم و دوازدهم کتاب است، و «استودیو: آیا تمام زحمات من برای این بود؟»؛ این، عنوان فصل سیزدهم و پایانی کتاب فیلمساختن سیدنی لومت است. لومت در آغاز این فصل میگوید: «من ضد «استودیو» نیستم. همانطور که اول کار هم گفتم ممنونم که کسی میلیونها دلار به من میدهد که با آن فیلم بسازم. اما من و فکر میکنم کارگردانهای دیگر وقتی فیلم را تحویل استودیو میدهیم فشار عصبی بسیار زیادی را تحمل میکنیم. شاید به خاطر اینکه این قدم اول فیلم است برای رسیدن به تماشاگران. ولی فکر میکنم دلیل اصلی این است که بعد از ماهها کنترل مطلق، حالا فیلم را به کسانی تحویل میدهیم که هیچ کنترلی رویشان نداریم».
در وصف کتاب فیلم ساختن
کتاب با جملهای از راجر ایبرت فقید در توصیف همین اثر آغاز میشود: «فوقالعاده مفید… گاهی از من میپرسند کتابی پیدا میشود که تماشاگران با خواندنش بفهمند فیلم چگونه ساخته میشود و هنگام تماشای فیلم هم کمکشان کند؟ این همان کتاب است». این توصیف، چکیدهای است روشنگر از آنچه میتوان درباره این کتاب گفت. بیشتر فیلمهایی که لومت از آنها در کتاب نام برده و مثالی را از دلشان پیش کشیده است، خصوصاً آنهایی که با شرح جزئیات فراوان به سراغش میرود، فیلمهایی هستند که خودش کارگردانی کرده و از چند و چون تصمیم گیریهایش سر صحنه و امکانات ساخت آنها آگاه است. او در مقدمه مینویسد که تمام تلاشش را کرده است تا بگوید که فیلم چطور ساخته میشود. فصل اول با عنوان «کارگردانی بهترین شغل جهان» با توصیف یک مکان خاطرهانگیز برای لومت آغاز میشود: با توصیف سالن تمرین در رستورانی اوکراینی در مرکز ملی اوکراین در نیویورک که او هشت یا ۹ فیلمش را در آنجا تمرین کرده است. نویسنده به جذابترین شیوه ممکن که در ترجمه نیز بسیار دلنشین از آب درآمده است، مکان و شیوه ورود و رفتار بازیگران و عوامل صحنه را توصیف میکند. او مینویسد که چگونه ستارهها به اتفاق «حواریون» شان از پلهها بالا میآیند، از اطوارهای آنها و حضور بادمجان دور قاب چین هایش میگوید. البته به توصیف لومت در میان آنها استثناهایی چون پل نیومن هم به چشم میخورند که بدون منشی میآید و آنقدر بهآرامی از پلهها بالا میرود که گویی بار تمام مشکلات جهان را به دوش میکشد، چند قطره مرطوبکننده در چشمش میریزد، شوخی بی مزهای تعریف میکند و بعد هم مستقیم و بدون اداهای معمول ستارهها سراغ فیلمنامهاش میرود.
مینویسد که فیلمنامه نویس همیشه آخرین نفری است که سر میرسد، چون میداند که همه تیرها به سمت او نشانه خواهد رفت و هر اشکالی پیش بیاید، عجالتاً تقصیر اوست، و به همین دلیل نرم و آهسته میرود سراغ قهوه و یک شیرینی دانمارکی هم در دهانش میچپاند تا نتواند جواب سؤالی را بدهد و سعی میکند آنقدر خودش را کوچک کند که اصلاً به چشم نیاید. این فصل در کنار توصیف لحظات و آدمهای دیگر، توصیف ذهنیات و قواعد کاری خود کارگردان را نیز دربر میگیرد. در عین حال مثالهایی از فیلمهای دیگر به آن افزوده شده تا تماشاگر ریشه این قواعد را بهتر دریابد. لومت به هنرمی و در میان تمامی روایتهای کوتاهی که تعریف میکند، بهدقت در حال شرح این موضوع است که زمان ساختن فیلم در ذهنش چه میگذرد و چگونه میاندیشد. نویسنده در فصل دوم به سراغ اهمیت فیلمنامه و جایگاه بازنویسی میرود. از برخورد اولش با فیلمنامه و فیلمنامه نویس میگوید، شیوه گفتوگویش را با فیلمنامه نویسان شرح میدهد و… او تاکید میکند که بدرفتاری استودیوها با فیلمنامه نویسان برخلاف آنچه در تئاتر و در برخورد با نمایشنامهنویسان دیده بود، آنقدر واضح است که نیازی نمیبیند به آن بپردازد، اما خودش در اغلب موارد برای آنان احترام بسیاری قائل بوده است، مگر اینکه فیلمنامه نویسی عزت نفس نداشته باشد و نقش ژله را برای ستاره فیلم ایفا کند و به ساز او برقصد، یا ضعف اخلاقی دیگری داشته باشد که مستقیم در فیلم تأثیر بگذارد.
به عقیده او در بهترین فیلمها همیشه عامل سومی ظهور میکند؛ عاملی که نه کارگردان آن را پیشبینی کرده است و نه نویسنده. فصل سوم با عنوان «سبک» با این جمله خارقالعاده آغاز میشود: «سبک بعد از عشق لغتی است که همیشه به اشتباه از آن استفاده شده است». لومت میگوید که بحث درباره سبک بهعنوان چیزی جدای از محتوای فیلم واقعاً عصبانیاش میکند، چون فرم همیشه باید از محتوا تبعیت کند. برای او سبک گاهی با کم کردن راههای اجرا به دست میآید و گاهی با مکالمات طولانی با نویسنده، مدیر فیلمبرداری، طراح صحنه و تدوینگر با تکرار درونمایه اصلی فیلم. فصل بعد عنوان جالبی دارد: «بازیگران: آیا بازیگر میتواند خجالتی باشد؟» بحثهای متنوع و فراوانی درباره بازیگری و بازیگران در این فصل مطرح میشود، اما پاسخ لومت به سؤالی که در عنوان آن پرسیده است، صریح و جذاب است: «در جواب سؤال عنوان این فصل باید بگویم بله؛ پل نیومن مردی است بسیار خجالتی و بازیگری فوقالعاده و راننده درجه یک مسابقات اتومبیلرانی و در یک کلمه، بینهایت زیباست»! در فصل «دوربین: بهترین دوست کارگردان»، یعنی پنجمین فصل کتاب، لومت دوربین را بهعنوان یکی از ستارههای هر اثری معرفی میکند و توضیحاتی فنی و بسیار کاربردی را در مورد دوربین، نور، لنزها و فیلترها میدهد که به گمانم بسیار به کار فیلمنامه نویسان در چگونگی تصور کردن آنچه مینویسند و آنچه توقع دارند نتیجه نهایی از آب دربیاید، میخورد.
بهرام –
سلام
فیلم ساختن کتاب خیلی خوبیه. سیدنی لومت اومده کل فرایند و مشکلات فیلمسازی رو گفته. خوب بود
سعید –
یه کتاب عالی از سیدنی لومت. علاقه مندان حتما بخونند