توضیحات
کتاب رمان پر اثر شارلوت مری ماتیسن، داستانی تاثیرگذار است که در عین سادگی، کاریزمای عجیبی دارد. نکته جالب درمورد کتاب پر این است که شاید بیش از سرزمین مادری خود در ایران به شهرت و محبوبیت دست یافته است.
رمان پر داستان عشق نامتعارف راجر دالتون به ماویس کوترل است. شارلوت مری ماتیسن (Charlotte Mary Matheson)، بارها دالتون را در موقعیتهای تصمیمگیری قرار میدهد و گویی میخواهد به دالتون یادآور شود این راهی است که خودش انتخاب کرده و اکنون باید تصمیم بگیرد آیا حاضر است باز هم برای عشق هزینهای بپردازد؟
در بخشی از کتاب رمان پر میخوانیم
بخشی از کتاب رمان پر: «من تنها فردی نبودم که در گوشه و کنار لندن عشق سوزان خود را به دست آورده باشم، اما من شریک نداشتم و کسی نتوانست آن را از من بگیرد و تنها خود او بود که آن را در سینهام کشت و از بین برد، ولی کسی نمیتواند و قدرت آن را ندارد که خاطرات این عشق را نابود کند و این حقیقت جاودانی خواهد بود که من در کنار او در اوج سعادت و خوشبختی بودم و اکنون که در این خانهی محقر دهاتی تک و تنها در حالی که بادهای شدید پنجره را تکان میدهد و امواج خروشان دریا مانند کوهی باعظمت بالا میروند و به اطراف پراکنده میشوند و شوری آن را در هوا و زمین و روی لبهای خود احساس میکنم با آنچه گذشته، از زندگی تلخ با اوا تا ساعات خوشی که با ماویس گذراندم، همه حقیقت دارند و هنوز من از آتشی که در روحم افروخته شده میسوزم و با اینکه شعلهها کشته شده ولی گرمی آن باقی است و تا ابد خواهد بود.
در تمام طول مدتی که زندانی بودم هرگز قلبم سرد نگشت و رضایت خاطرم کم نشد، چرا که همان ساعات خوش با ماویس جبران همهی ناراحتیها را میکرد.
گرچه من از هر حیث ممکن است مرد فقیر و حقیری باشم ولی فتح و ظفر من کامل بود و آن موفقیتی که من با این قیمت گران به دست آوردم بر خود ماویس نیز پوشیده است.»
جملاتی از متن رمان پر
چرا خدایان ما را در تاریکى رها مىکنند تا از مسیر نور و روشنایى زندگى منحرف گردیم و کورکورانه در ظلمت دست و پا بزنیم و با ناکامى دوست بداریم و آخر کار هم بدون نتیجه این عالم را ترک کنیم. بله این خدا، این سرنوشت کجاست که هرچه او را جستجو مىکنیم نمىیابیم؟ کى؟ چه وقت این خدا خواهد دانست مادامى که خود را پنهان کند ما بندگان فانى هرگز قدرتِ یافتن او را نخواهیم داشت. این مقام مخفى و پنهان، گمانى بیش نیست و من که بندهى ناچیزى بیش نیستم این گمانها را لایق مقام خداوندى نمىدانم. (رمان پر – صفحه ۱۴۰)
وقتى انسان منظورى را دنبال مىکند و زمینهاى مىچیند، وقتى که موفق شد آن وقت مثل کسى که قوایش تمام شده با کمال بىحالى به نتیجه نگاه مىکند وقتى که موفق شد و یا اصلا پشیمان مىشود. (رمان پر – صفحه ۱۲۲)
آیا یک مرد حق داشت دست به دزدى بیالاید صرفا براى این که هنرى را در راه بالندگىاش کامل نماید؟ (رمان پر – صفحه ۲۰۶)
چقدر اشخاص ناامید به خیال ناچیزى، روزها در پى هم به امید فردا به زندگى چسبیدهاند. (رمان پر – صفحه ۲۵۳)
من که به ماویس تا این اندازه عشق داشتم و او را مىپرستیدم حالا نمىتوانستم ژانسى را آنطور دوست بدارم. البته او هنرمند بىنظیرى بود من او را ستایش مىکردم. ولى بعضى مردها در زندگى فقط یک زن را دوست دارند و بین ماویس و ژانسى خیلى تفاوت بود. (رمان پر – صفحه ۲۵۳)
درباره شارلوت مری ماتیسن، نویسنده کتاب رمان پر
شارلوت مری ماتیسن در سال 1888 در انگلیس متولد شد. او در کالج اسپارت شولت در شهر وینچستر در رشته کشاورزی که علاقه زیادی به آن داشت تحصیل کرد و در جنگ جهانی اول عضو سازمان زنان مخصوص کمک به کشاورزان درآمد و در این زمینه بسیار فعال بود. در سال 1918 از جانب ولیعهد کشور به سمت میرآخوری در شهر کورنوال درآمد ولی مدت کوتاهی در این سمت باقی ماند و بعدازآن انصراف داد و به پرنس تاون رفت و در آنجا به ادامه زندگی پرداخت.
او کاملا منزوی و گوشهگیر بود و با مردم هیچ ارتباطی نداشت و به خلق آثار ادبیاش مشغول بود، آثاری که از جانب مردم مورد استقبال واقع نمیشد و همین مسئله او را منزویتر کرده بود. او داستانهایش را در سبک رومانس مینوشت و علاقه زیادی به این سبک داشت. شارلوت با مردی به نام استنلی ثرلکلد ازدواج کرد و صاحب دو فرزند به نامهای استیون و فلیسیتی شد. از کتابهای او میتوان به نسل میانی، مورونای سبزپوش و کتاب رمان پر اشاره کرد. شارلوت در سال 1937 در سن 48 سالگی براثر سرطان سینه درگذشت.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.