توضیحات
درباره کتاب رمان سال بلوا: دار سایه درازی داشت. وحشتناک و عجیب. خورشید که برمیآمد، سایهاش از جلو همه مغازهها و خانهها میگذشت. با این صحنه شگفت کتاب رمان سال بلوا آغاز میشود. داستانی که در آن همه چیز منظم است و منظم نیست؛ داستانی که تاریخی است و تاریخی نیست؛ داستانی که روایتش خطی است و در عین حال سیال است. ماجرا عمدتاً از زبان دختری روایت میشود که پدرش سرهنگ است و در آرزوی صعود از پلههای ترقی مدام سقوط میکند. سرهنگ هرگز به پایتخت خوانده نمیشود، دخترش نیز به جای آن که همسر ولیعهد و ملکه ایران شود، دل سپرده به عشق کوزهگری غریب به ناچار به همسری پزشکی در میآید که سرانجام قاتل اوست. تصویر موشکافانه مظلومیت زن ایرانی، مظلومیت مرد هنرمند ایرانی و تاریخ پرهراس یک سرزمین کهنسال، از سال بلوا رمانی ساخته است که هرگز فراموش نمیشود.
عباس معروفی، روزنامهنگار و نویسنده مشهور ایرانی، 46 سال دارد، جوایز داخلی و بینالمللی بسیاری را از آن خود کرده و مدتی است ایران را به ناچار ترک گفته است. معروفی اکنون ساکن آلمان است، همچنان مینویسد و تسلطش بر شیوههای مدرن داستاننویسی و شناختش از تاریخ و اسطوره او را در زمره پرمخاطبترین نویسندگان ایرانی قرار داده است.
در قسمتهایی از کتاب رمان سال بلوا می خوانیم
– از یاد برده بودم که دخترم، و در آن لحظه به این فکر نمیکردم که مردها وقتی با آن سبیل سربالا و چشمهای براق زل بزنند به آدم، از بالا به پایین و از پایین به بالا، چشمهای جستجوگری که انگار به زور میخواهد چادر آدم را پس بزند و سراپای آدم را یکباره ببلعد، آدم از خجالت آب میشود، ذوب میشود، لای دستهای یک نفر فشرده میشود و به قدر قطرهای فرو میافتد، چِک.
– سروان خسروی گفت: “بله، فرموده بودید. با اجارهدار صحبت کردم، بهش گفتم پوستت را میکنم اگر سنگ درست در ترازو نگذاری.” و بی آنکه نگاهش را از من بردارد، چایش را خورد، لیوان را روی میز گذاشت و تعلیمی را چندبار به پاهاش کوبید.
مادر گفت: نوشا! و چشمغرهای به رانم رفت. به تندی چاک دامنم را پوشاندم و زیرچشمی سروان خسروی را پاییدم. انگار با چشمهایش دامنم را جر داده بود و بعد با خوشی زل زده بود.
– حسینا گفت: “میدانی اولین بوسه جهان چطور کشف شد؟”
دستهاش تار آرنج گِلی بود، گفت که در زمانهای بسیار قدیم زن و مردی پینه دوز یک روز به هنگام کار بوسه را کشف کردند. مرد دستهاش به کار بود، تکه نخی را با دندان کند، به زنش گفت بیا این را از لب من بردار و بینداز. زن هم دستهاش به سوزن و وصله بود، آمد که نخ را از لبهای مرد بردارد، دید دستش بند است، گفت چه کار کنم. ناچار با لب برداشت، شیرین بود، ادامه دادند.
– دنیایی کودکیام به سرعت میگریخت و روزهای تلخ میگذشت. گاهی احساس میکردم دنیا بر اساس عقل و منطق مردانه میگردد که مردها شوهر زنها بشوند و صورتشان را چروکیده کنند، اگر توانستند بچه به دامنشان بیندازند و اگر نتوانستند اشکشان را در بیاورند. زن موجودی است معلول و بیاراده که همه جرئت و شهامتش را میکشند تا بتوانند برتریشان را به اثبات برسانند. مسابقهی مهمی بود و مرد باید برنده میشد. اما نمیدانم خدا اینجور تقدیر کرده بود، یا من بداقبال بودم؟ این چیزها را من هرگز نفهمیدم. زنهای دیگری را هم میشناختم یا نشمه میشدند، یا عنکبوت قالی، یا وامانده در پلههای خانه پدری، و یا چه اهمیت دارد؟ معصوم میزد و من هنوز صداها را میشنیدم. حسرت خوابهای قضا شده، حسرت ملافههای سفید، حسرت بوی خاکی که مدام مرا برمیگرداند، و حسرت شبهای که گم کرده داشتم و نمیتوانستم بخوابم، آخ که من چقدر حسرت به دل بودم.
عباس معروفی، نویسنده رمات سال بلوا
عباس معروفی در اردیبهشت 1336 در تهران متولد شد. او نویسنده، نمایشنامهنویس، شاعر و روزنامهنگار ایرانی است و در دانشگاه هنرهای زیبای تهران در رشتهی «هنرهای دراماتیک» تحصیل کرده است. معروفی چندین سال به عنوان دبیر ادبیات مجلههای مختلف ادبی در تهران فعالیت میکرد.
عباس معروفی از شاگردان «هوشنگ گلشیری»، نویسندهی نامدار ایرانی بود و امروز به اندازهی «گلشیری» بین مخاطبان ادبیات طرفدار دارد. اولین اثر منتشر شده از عباس معروفی مجموعه داستان «رو به روی آفتاب» است. معروفی با انتشار کتاب «سمفونی مردگان» در سال 1368 به شهرت رسید. «سمفونی مردگان» یکی از محبوبترین آثار ادبیات معاصر ایران است که با استقبال بسیار خوبی از سوی مخاطبان مواجه و چندین و چند بار تجدید چاپ شد. پس از «سمفونی مردگان» معروفی این رمان، یعنی رمان سال بلوا را نوشت که او را تبدیل به نویسندهای خوشنام در میان اهالی فرهنگ و ادب کرد.
او در طول سالهای نویسندگیاش آثاری را به مخاطبانش ارائه کرده است که هر یک به نوعی ویژگیهای منحصر به فردی دارند. از دیگر آثار برجستهی عباس معروفی میتوان به «پیکر فرهاد» و «مجموعه داستان دریا روندگان جزیره آبیتر» و «نمایشنامه آونگ خاطرههای ما» اشاره کرد. رمانهای «فریدون سه پسر داشت»، «تماما مخصوص»، «ذوب شده» و مجموعهی «داستانهای پیش روی آفتاب» و «عطر یاس» و چند نمایشنامه آثار دیگر این نویسنده هستند. «انتشارات ققنوس» ناشر اختصاصی کتابهای عباس معروفی است.
عباس معروفی دستی هم در روزنامهنگاری داشت. «مجله گردون» عنوان ماهنامهای فرهنگی، ادبی اجتماعی بود که به سردبیری عباس معروفی از سال ۱۳۶۹ در تهران منتشر میشد. بعد از تعطیلی ماهنامهی «گردون» در سال 74 معروفی از ایران به اروپا مهاجرت کرد. او هماکنون در آلمان زندگی میکند و مدیریت «خانهی هنر و ادبیات برلین» را به عهده دارد.
جملات برگزیده کتاب رمان سال بلوا
عمرباختهها، عاشق عمر دیگران میشوند.
مردها همیشه تا آخر عمر بچهاند، این یادت باشد.
کارم از تکیه گذشته. دلم میخواهد توی بغلت بمیرم.
تقدیر، اسب رم کردهای است که نمیشود بهش دهنه زد.
کاش تولد من هم میماند برای بعد، به کجای دنیا بر میخورد؟
زنها را باید روی صفر نگه داشت، یکی بدهی، دومی را هم میخواهند.
وقتی آدم دورخیز کند که بلند بپرد، اما نتواند و در همان پشت و پسله بماند، دیگر چی واسه آدم میماند؟
من چهقدر او را میشناختم؟ شاید هزار سال. و چرا برای داشتن او باید به زمین و زمان التماس میکردم؟
پدر میگفت: همه جا تاریک است، میفهمی؟ گریه میکردم و جوری که بغضم بروز نکند میگفتم آره. گفت: هرگز نمیفهمی.
وقتی خدا میخواست تو را بسازد، چه حال خوشی داشت، چه حوصلهای! این موها، این چشمها…. خودت میفهمی؟ من همه اینها را دوست دارم.
سالها بعد فهمیدم که مردها همهشان بچهاند، اما بعضیها ادای آدم بزرگها را درمیآورند و نمیشود بهشان اعتماد کرد، به خودشان هم دروغ میگویند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.