توضیحات
کتاب طاعون با نام انگلیسی (The Plague) اثر مشهور نویسنده بزرگ فرانسوی-الجزایری است که در سال 1947 منتشر شد. کامو از نویسندگان و روزنامه نگاران بزرگ غرب بود که اثر مشهورش “بیگانه” از مهمترین رمان های فلسفی و اگزیستانسیالیستی به شمار می رود. او این بار در مورد “طاعون” می نویسد: “در مقایسه با رمان بیگانه، طاعون بی گفتگوگذاری است از سرکشی انفرادی به جهان اجتماعی، اجتماعی که باید در مبارزه هایش شرکت کرد. اگر از بیگانه تا طاعون راهی در راستای تحول باشد، این تحول در جهان همبستگی و مشارکت است”.
در بخشی از کتاب می خوانیم: “انسان تصور می کند که هیچ چیز برایش حرام نیست، مدام به خود اطمینان می دهد که وقتی زمانش فرا رسد، روی از گناه بر می گرداند و خود را اصلاح می کند. تا آن روز، آسان ترین راه این است که راه خود را برویم و هرکاری که می خواهیم انجام دهیم و مابقی را به بخشش خداوندی بسپاریم. مدت هاست که خداوند با مهربانی به این شهر نگریسته، اما دیگر از این وضع خسته شده، امید خداوندیش مدت هاست که رنگ پریده گشته و حالا او روی از ما و شهر ما برگردانده. و البته ما محروم از نور خداوندی. در این تاریکی سرگردان شده ایم؛ در تاریکی انبوه طاعون”. این کتاب با ترجمه فرشته افسری توسط انتشارات آسو چاپ و دراختیار علاقه مندان قرار گرفته است.
درباره کتاب طاعون
رمان طاعون، درباره هجوم بیماری هولناک طاعون به شهر ناشناختهای به نام اُران در الجزایر است که البته می تواند هرجای جهان باشد. کاملا روشن است که این بیماری نمادین است و می تواند سمبل هرگونه وحشت و هراس بشری باشد. چون این اثر در دوران هجوم فاشیسم هیتلری به کشور فرانسه نوشته شده، بدون تردید یکی از این چهرههای وحشت، فاشیسم است. کامو خود گفته است:«کوشیدهام «طاعون» دارای چند بعد باشد، با وجود این یکی از مسائل آن فاشیسم است».
بنابراین طاعون میتواند دیکتاتوری و سرکوب، فاشیسم، اشغال، گرسنگی و دیگر پدیدههایی باشد که جامعه انسانی را با وحشت روبرو میکند. کامو در همان نخستین صفحههای رمان مشخصه جوامعی را که آماده پذیرش طاعون هستند، بیان میکند: « راه ساده برای آشنایی با یک شهر (جامعه) این است که انسان بداند مردم آن چگونه کار می کنند، چگونه عشق می ورزند و چگونه می میرند… مردم شهر اُران، زیاد کار میکنند، اما پیوسته برای پولدار شدن… مخصوصا به تجارت علاقمندند و به قول خودشان داد و ستد را بر همه چیز مقدم می دارند… مردان و زنان با آنچه عمل عشق خوانده می شود، همدیگر را به سرعت می بلعند یا تسلیم انس طولانی دوجانبهای می شوند…
در میان این دو افراطکاری، اغلب حد واسطی وجود ندارد و این هم بیسابقه نیست. در اُران مانند جوامع دیگر، براثر فقدان دقت و تفکر، انسان ناگزیر است ندانسته دوست بدارد». در جوامع اینچنینی، طاعون همه قدرت عشق و حتی دوستی را از انسانها سلب میکند: زیرا عشق تا حدی به آینده احتیاج دارد، اما برای مردمان طاعونزده آیندهای وجود ندارد؛ آنان فقط با لحظهها زندهاند.
درباره آلبر کامو، نویسنده رمان طاعون
آلبر کامو (Alber Camus) یکی از فلاسفهٔ بزرگ قرن بیستم و از جمله نویسندگان مشهور و خالق کتاب بیگانه است. در سال ۱۹۵۷ به خاطر اینکه با صمیمیت روشنبینانهاش مسئلهی وجدان انسان در عصر حاضر را آشکار ساخته است و ارزشآفرینی حائز اهمیتی در ادبیات ایجاد کرده است، جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کرد. او در دانشگاه الجزیره تحصیل کرد و تا پیش از آنکه در سال ۱۹۳۰ گرفتار بیماری سل شود دروازبان تیم فوتبال این دانشگاه بود.
آلبر کامو نویسنده، روزنامهنگار و فیلسوف مشهور قرن بیستم است که عقایدش منجر به وجودآمدن فلسفهی هیچانگاری شده است. او در مقاله انسان طاغی اذعان داشته که تمام عمر خود را صرف مقابله با پوچگرایی کرده است و معتقد به آزادیهای فردی است.
در بخشهایی از کتاب طاعون میخوانیم
«آنچه ضرورت داشت شناختن صریح آن چیزی بود که باید شناخت. به دور ریختن سایههای بیهوده و اتخاذ تدابیر بود. آنگاه طاعون متوقف میشد. زیرا مردم تصوری از طاعون نداشتند یا تصور نادرست داشتند.»
«سوال من این است:«چرا خود شما اینهمه فداکاری به خرج میدهید در حالی که به خدا ایمان ندارید.» ریو بیآنکه از تاریکی خارج شود گفت که به این سوال قبلا جواب داده است و اگر به خدای قادر مطلق معتقد بود از درمان مردم دست بر میداشت و این کار را به خدا وا میداشت.»
«شر و بدی در دنیا وجود دارد پیوسته از نادانی میزاید و حسن نیت نیز اگر از روی اطلاع نباشد ممکن است به اندازه شرارت تولید خسارت کند. مردم بیشتر خوبند تا بد و در حقیقت، مسئله این نیست. بلکه آنها کم یا زیاد نادانند و همین است که فضیلت یا ننگ شمرده میشود. نومیدکنندهترین ننگها، ننگ آن نادانی است که گمان میکند همه چیز را میداند و در نتیجه به خودش اجازه آدم کشی میدهد: روح قاتل کور است و هرگز نیکی حقیقی یا عشق زیبا بدون روشن بینی کافی وجود ندارد.»
«اما انسان همینکه عادت کرد، روزگارش بیدردسر میگذرد.»
«روشن است که شما قادرید در راه یک اندیشه بمیرید. و من از آدمهایی که در راه اندیشه میمیرند خسته شدهام. من به قهرمانی عقیده ندارم. میدانم که آسان است. به این نتیجه رسیدهام که کشنده است. آنچه برای من جالب است این است که انسان زندگی کند و از آن چیزی که دوست دارد بمیرد.»
«گمان میکنم که من قهرمانی و تقدس را زیاد نمیپسندم. آنچه برایم جالب است انسان بودن است.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.