توضیحات
کتاب غرور و تعصب محبوبترین رمان جین آستن و یکی از معروفترین رمانهای تاریخ ادبیات جهان است. قهرمان داستان یکی از جذابترین قهرمانان در کل ادبیات به حساب میآید. در این رمان، بازیگوشی و انضباط، جنب وجوش و خویشتنداری، ارزشهای رمانتیک و فضیلتهای کلاسیک و بسیاری ویژگیهای دیگر در تقابل و تعادل قرار گرفتهاند.
در رمان غرور و تعصب داستان پیرامون خانواده بنت شکل میگیرد که پنج دختر دارند. با آمدن دو مرد جوان ثروتمند با نام آقای بینگلی و دوستش آقای دارسی به همسایگیشان، خانم بنت امیدوار میشود تا دخترهایش ازدواج کنند و سامان بگیرند. جین، دختر بزرگ خانواده به آقای بینگلی علاقهمند میشود اما خواهر سرزنده و بانشاطش الیزابت، به خاطر تکبّر و انزوای آقای دارسی از او متنفّر است ولیکن با اینکه، الیزابت بنت، دختری عقلگرا از طبقه متوسط و حومهنشین و چارلز دارسی، مردی خوددار و مغرور از طبقه مرفه و شهرنشین است، این دو به تدریج به خصوصیات اخلاقی خوب هم پی میبرند و با افزایش شناخت و آگاهیشان از یکدیگر، خود نیز با تغییرات مثبت و خوب در بینش و شخصیتشان کاملتر میشوند و عشقی واقعی بین این دو ایجاد میشود، و در این بین اتفاقاتی رخ میدهد که جین و آقای بینگلی از هم دور میشوند و…
این کتاب از مشهورترین آثار جین آستین هست که به نقل از روزنامه گاردین جز صد اثر برتر جهان شناخته شده و قصه آن به قدری معروف است که بارها در هالیوود و بالیوود از آن فیلم ساخته شده است.
در بخشی از کتاب غرور و تعصب میخوانیم
هنوز آنقدر از اقامتم در هرتفوردشایر نگذشته بود که متوجه شدم بینگلی خواهر بزرگتر شما را به سایر دختران آنجا ترجیح میدهد. من قبلاً هم شاهد عشقهای او بودم ولی در مهمانی رقص ندرفیلد بود که فهمیدم علاقهاش به دوشیزه بنت خیلی بیشتر از مواردی است که قبلاً دیده بودم. خواهر شما آنطور که من دیدم همیشه جذاب، گیرا و با نشاط بود ولی به نظرم میرسید که احساسات آن کاملاً با بینگلی فرق میکند. اگر شما تشخیص دیگری دارید، پس حتماً من اشتباه کردم و عصبانیت شما بیدلیل نبوده. البته دلایل دیگری هم برای این دلزدگی وجود داشته. رفتار خانوادۀ مادری شما گرچه ایرادهایی دارد ولی در مقایسه با بینزاکتیهای مادر و خواهران دیگر شما ناچیز است. من را ببخشید. دلم نمیخواهد شما را ناراحت کنم ولی مایلم به شما این دلگرمی را بدهم که من همیشه رفتار شما و دوشیزه بنت را تحسین کردم. در مورد آن رابطه تنها کاری که من کردم این بود که دوستم را از ادامۀ ماجرایی که به گمانم خوشبختی به همراه نمیآورد آگاه کردم. او را به لندن بردم و گفتم خواهر شما نمیتواند به خواستههای او پاسخ مناسب بدهد. البته چیزی هست که از آن رضایت ندارم و آن اینکه من جریان حضور خواهرتان را در شهر از دوستم پنهان نگه داشتم.
شاید این کار دون شأن من بود البته دوستم هنوز از این ماجرا بیخبر است ولی من از روی حسن نیت این کار را کردم. اگر من احساسات خواهر شما را جریحهدار کردم، چیزی است که ندانسته اتفاق افتاده. اما در مورد موضوع دیگر، یعنی اتهام رنجاندن آقای ویکهام… من فقط میتوانم با شرح ارتباط او با همۀ اعضای خانوادهام از خودم دفاع کنم. آقای ویکهام، پسر مرد بسیار محترمی است که سالیان دراز ادارۀ املاک پمبرلی را بر عهده داشت. پدرم تمام هزینۀ تحصیل پسر او را در دوران مدرسه و بعد هم در کمبریج پرداخت کرد، چون پدرش نمیتوانست از عهدۀ مخارج تحصیلات خوب و ممتاز او بربیاید. پدرم به موقعیتهای اجتماعی این مرد جوان علاقمند بود و امیدوار بود او در کلیسا خدمت کند.
جملاتی از کتاب غرور و تعصب
الیزابت که دلیلی نمیدید این حالت بلاتکلیفی را ادامه بدهد، به محض رفتن کیتی، با جسارت تمام باز هم با آقای دارسی راه رفت. حاال وقتش شده بود که تصمیمش را عملی کند. به خودش جرئت داد و گفت: آقای دارسی، من آدم کاملا خودخواهی هستم. برای آرامش دادن به احساسات خودم هیچ فکر نمیکنم که شاید احساسات شما جریحه دار بشود. نمیتوانم جلوخودم را بگیرم و بابت محبت فوق العادهای که در حق خواهر بیچارهام کردهاید از شما تشکر نکنم.
از وقتی که به این مطلب پی بردهام، مدام دلم میخواسته به شما بگویم که چه احساس امتنانی دارم. اگر بقیۀ افراد خانواده نیز میدانستند، الان صرفاً من نبودم که تشکر خود را به زبان میآوردم. دارسی هیجانزده و متعجب جواب داد: متأسفم، خیلی متأسفم که شما از موضوعی باخبر شدهاید که اگر درست به شما انتقال نداده باشند احتمالا باعث رنجش میشود. هیچ فکر نمیکردم که خانم گاردینر این قدر غیرقابل اعتماد باشند. زن داییام تقصیری ندارد. حواس پرتی لیدیا باعث شد من بفهمم شما در قضیه دخیل بودهاید. خب، من هم تا جزئیات برایم روشن نمیشد آرامش پیدا نمیکردم. اجازه بدهید بارها از شما تشکر کنم. از طرف همۀ اعضای خانوادهام تشکر میکنم، به خاطر بلندنظری و محبتی که محرک شما در این کار پر زحمت بوده و این همه دردسر را تحمل کرده بودید تا آنها را پیدا کنید.
درباره جین آستین نویسنده رمان
جین آستین در 16 دسامبر 1775 در استیونسن انگلستان متولد شد. او هفتمین فرزند از یک خانواده پرجمعیت هشت فرزندی بود. جین به خواهرش کاساندرا بسیار نزدیک بود، او همچنان بهترین دوستش برای زندگی نیز بود. والدین جین، فرزندانشان را به یادگیری و نوشتن تشویق میکردند که همین مورد الهام و زمینهای برای تلاشهای آینده جین شد. او نویسنده پرشوری بود و اولین کتاب خود را در حدود سال 1787 به چاپ رساند.
پس از مرگ پدرش در سال 1805، جین با خانواده اش به نقاط مختلفی نقل مکان کرد. سبک نوشتنش توسط خوانندگانش مورد استقبال بسیار قرار میگرفت و آنان انتظار رمانهای دیگری از او را میکشیدند. اگرچه اوایل سال 1816 سلامت جسمیاش به خطر افتاد، اما اوستین حتی در پایان زندگی خود همچنان مشغول به نویسندگی بود. هنگامی که وضعیت بیماری او بدتر شد، برای درمان به وینچستر منتقل شد، جایی که در آغوش خواهرش در سن 41 سالگی در گذشت.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.